نشستم پای لب تاب، دخترکمو بردم حمام و الان خوابیده،آهنگ وبلاگم مینوازه و من مشغوله حبه حبه خوردن انگور ارسالی از باغ خاله بابای بچه ها هستم،ناهار نخوردم هنوز،سفارش دادم و تو راهه و احتمال میدم تا شب بابا و مامان بابای بچه ها بیان خونمونیه هفته شده که بابای بچه ها رفته ماموریت و خونه نیست،مامان و آقا هم رفتن باغ سر بزنن،و من توی تنهایی به شدت لذت بخش خودم به سر می برم دوشنبه بود که یه سفارش بزرگ داشتم و به کمک مامان و خاله ها تمومش کردم،صبحش که مریم بیدار در باب تک فرزندی!!
تنبلی و خوش شانسی چه ها که نمی کنند!
مروح کن دل و جان را..
ها ,بچه ,بابای ,باغ ,حبه ,یه ,بابای بچه ,بچه ها ,لذت بخش ,شدت لذت ,به شدت
درباره این سایت